تشخیص دوگانه صرفاً یک مورد ساده اضافه شدن یک بیماری به دیگری نیست: بلکه یکی در دیگری ضرب می شود.
در این وضعیت شخص با اختلالی رو برو می شود که مسئله پیچیده تری است. ممکن است این پیچیدگی ها ناشی از عوامل متعددی باشن:
- بسیاری از علائم و نشانه های اعتیاد به مواد مخدر، علائم مربوط به بیماری های روانپزشکی را تقلید می کنند. این وضعیت بدین معناست که این بیمار قبل از اینکه یک مشکل جدی و زیر بنایی روانپزشکی در وی به درستی تشخیص داده شود باید مصرف مواد مخدر یا الکل را ترک کند.
- ترک اعتیاد به الکل یا مواد مخدر میتواند برانگیزاننده علائمی باشد که بسیار شبیه به علائم یک اختلال روانپزشکی است و این احتمال تشخیص اشتباه را بالا می برد.
- حتی اگر این مشکلات و مسائل دوگانه به درستی تشخیص داده شود متعهد کردن کسانی که دچار اعتیاد به مواد مخدر همراه اختلالات عاطفی هستند به برنامه ی درمانی و همکاری با چنین برنامه ای، کار بسیار دشواری است.
- رفتار غیر قابل پیش بینی آشفته یا خطرناک یک بیمار با تشخیص دوگانه ممکن است باعث شود که در خانه یا در محل زندگی یا برنامه های اقامتی پذیرفته نشود. در نتیجه، این شخص اغلب سیستم حمایتی خود را از دست می دهد و ممکن است دچار بازگشت های متعدد بشود و مکرراً بستری گردد.
- کسانی که تشخیص های دوگانه دارند بیش از دیگران دچار خشونت خانگی شده و یا دست به خودکشی می زنند.
- وابستگی درمان نشده به مواد مخدر ممکن است در رخ دادن مکرر بیماری های روانپزشکی نقش داشته باشد حتی اگر به خوبی کنترل شده باشند.
- اختلالات درمان نشده روانپزشکی را می توان با بازگشت به مصرف مواد مخدر یا الکل مرتبط دانست.
آنچه که اوضاع را بدتر میکند این موضوع است که برنامه های خدمات سلامت روان به خوبی برای درمان بیمارانی که تشخیص های دوگانه دارند، آمادگی ندارد.
در وضعیت کلی، خدمات سلامت روان بخش های جداگانه برای وابستگی به مواد مخدر دارند اما عملاً هیچ بخشی برای درمان هر دو مشکل، به صورت همزمان، اختصاص ندارد.
در نتیجه، بیماران بین بخش های مختلف در حال تردد هستند یا ممکن است حتی خدمات درمانی هم زمان هر دو بیماری را دریافت نکنند.
افسردگی اساسی
هرکسی گاهی اوقات غمگین می شود: احساس نا امیدی و درماندگی می کند و در مواقعی مستعد افسردگی می شود که واکنشی طبیعی نسبت به سختی ها و مسائل زندگی است. دلیل این نوع افسردگی معمولاً روشن و مشخص است و عواطف خفیفی هستند که معمولاً با گذشت زمان به خودی خود از بین می روند.
با این حال، گاهی اوقات، احساسات ناخوش آیند شدت یافته و ادامه می یابند. ممکن است انگیزه و دلیل به وجود آمدن شان رخداد های زندگی نباشد و با گذشت اندک زمانی از بین نروند و ناپدید نشوند.
درمقابل، ممکن است ماه ها و حتی سال ها طول بکشد و در توانایی شخص برای فکر کردن، کار کردن، خوردن، خوابیدن، لذت بردن از بودن با دیگران و روند عادی زندگی اختلال ایجاد کنند.
منشأ افسردگی
به نظر می رسد که عواطف افسرده کننده منشأ مشخصی ندارند و یا واکنش های افراطی شدیدی نسبت به یک مسأله یا موقعیت هستند.
حتی اگر موقعیت و زندگی شخص بهبود پیدا کند او همچنان احساس بدبختی، نا امیدی و درماندگی می کند و حتی دیگر قادر نیست شاد بودن را تصور کند.
این علائم شدید و طولانی مدت دلالت بر عدم تعادلی درشیمی مغز دارند.